خنده

برای خنده دور هم جمع شویم

خنده

برای خنده دور هم جمع شویم

خنده

سنت ازدواج از گذشته تا کنون

یک هفته پس از خلقت آدم:
چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشکلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت.
پانصد سال پس از خلقت آدم:
با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار طرف.بلند داد می زنی:هاکومبازانومبا(یعنی من موقع زنمه)
بعد میری توی غار پدر و مادر دختره. با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن:از خودت غار داری؟دایناسور آخرین مدل داری؟بلدی کروکدیل شکار کنی؟خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟بعد عروس خانم که اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی که از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت.

دو هزار و پانصد سال بعد از خلقت آدم:

انسان تازه کشاورزی را آموخته.وقتی داری توی مزرعه به عنوان شخم زدن زمین عمل می کنی با دیدن یه دختر متوجه میشی که باید ازدواج کنی.برای همین با مقدار زیادی گندم به مزرعه پدر دختره میری .اونجا از تو می پرسند:جز خوت که اومدی خواستگاری چند تا خر دیگه داری؟چند متر زمین داری؟چند تا خوشه گندم برداشت می کنی؟ آیا خدمت در لشگر پادشاه رو به انجام رسانده ای؟
بعد عروس خانم با کوزه چای وارد میشه و شما هم واسه اینکه نشون بدی خیلی هول شدید تمام کوزه رو روی سرتون خالی می کنید.

ده سال قبل:
شما پس از اتمام خدمت مقدس سربازی به این نتیجه می رسید که باید ازدواج کنید و از مادرتان می خواهید که دختری را برایتان انتخاب کند.در اینجا اصلا نیازی نیست که شما دختر را بشناسید چون پس از ازدواج به اندازه کافی فرصت برای شناخت وجود دارد.در ضمن سنت چای ریزون کماکان پا بر جاست.

هم اکنون:

به دلیل پیشرفت تکنولوژی در حال حاضر شما به آخرین نسخه یاهو مسنجر احتیاج دارید.البته از"ام اس ان" یا "آی سی کیو"هم می توانید استفاده کنید ولی انها آیکنهای لازم برای خواستگاری را دارا نمی باشند . پس از نصب یاهو مسنجر به یک روم شلوغ رفته هر اسمی که به نظرتان زیباست "اد" می کنید و با استفاده از آیکنهای مربوطه خواستگاری را انجام می دهید . البته یاهو قول داده که نسخه جدید دارای امکانات ازدواج و زندگی مشترک نیز باشد!!

 

یادت باشه دنباله ۳ چیز ندویی
۱ـاتوبوس
۲ـمترو
۳ـپسر
حالا چرا؟
چون هر کدومشون برن ۱۰ دقیقه بعد یکی دیگه میاد

خنده

- یارو میخواست غرق مناجات نشه ، جلیقه نجات تنش میکنه.

327- ت یارو تلویزیون میخره. فرداش میره مغازه طرف کنترلش پس میده میگه: داداش توی جعبه اش یه ماشین حساب بود گفتم بیام پس بدم ، آخه حروم خوری به ما نیامده.

228- به یارو میگن: دخترتو به کی دادی؟ یارو میگه: غریبه نیست ، دامادمه !

229- یارو را میبرند کلانتری. یارو میگه: واسه چی منو آوردید اینجا؟ بهش میگن: برای عرق خوری ! یارو میگه: ا دمتون گرم پس بریز بخوریم.

230- یارو سرشو بدون آب شامپو میزده میخواست بشوره. بهش میگن: چرا آب نمیزنی؟ یارو میگه: آخه رو شامپو نوشته بود برای موهای خشک